خبرگزاری مهر، گروه جامعه، فاطیما کریمی؛ سفرنامه من به جزیره هندورابی به بخش دوم رسیده است د ر بخش اول بیشتر درباره نحوه رسیدن از کیش تا هندورابی و برخورد اولم با این جزیره پرداختم.
به اینجای گزارش رسیدم که پس از وقفهای کوتاه در مرکز اقامتی جزیره، باید با گروهی از فعالان گردشگری جزیره کیش که با هماهنگی و همت معاونت گردشگری سازمان منطقه آزاد کیش راهی جزیره شده بودیم، سری به جاذبههای هندورابی میزدیم جزیرهای که برای فعالان کیش هم ناشناخته بود.
چون راه رسیدن به آن همیشگی و در دسترس نیست. اما این عدم دسترسی آنها را خوشحال هم کرد! چون میگفتند هندورابی توسعه پیدا نکرده و همین قدر بکر ماندن جزیره خوشایند است. کاش هیچ وقت مثل کیش نشود!
برای درک بهتر از جذابیتهای جزیره سوار ون شدیم و اولین چیزی که به چشممان خورد پوشش گیاهی جزیره بود. در واقع جزیره یک سطح صاف سنگلاخی است که دور تا دورش را مرجانها گرفته اند و ساحل کرم رنگی در کنار آبی روشن دریا ایجاد کردهاند.
اما در وسط جزیره گاهی ممکن است درختان لور، کُنار و گز مشاهده شود که بزهای رها در جزیره، تعدادی گربه، ۵۵ طاووس، ۱۳ پرنده جیرفتی و ۹۳۰ کبک به سایه آن پناه میبرند و عقابهایی که بالای جزیره پرواز میکنند.
گرمای جزیره با هوای شرجی درهم آمیخته بود ولی اینها باعث نمیشد تا برای دیدن جاذبهها از خودروی ون پیاده نشوم. قلب هندورابی اولین جایی است که شگفت زده میکند. تنگهای کوچک مرجانی که اگر رو به دریا بایستی شبیه قلب آبی رنگی است که میتوان کنارش نشست و ساعتها رفت و آمد موج دریا را دید و خسته نشد به خصوص اگر «تموج» باشد. من آن را قلب هندورابی نامیدم.
در کنارش هیچ امکاناتی نیست ولی چادر زدن در بالای صخرهها میتواند نه تنها به طبیعت آسیبی وارد نکند بلکه جذاب هم باشد به شرطی که طبیعتگرد باشی و بدانی بدون امکانات چطور باید کمپ بزنی.
چند دقیقهای نگذشته بود که تصور کردم سنگ بزرگی در کنار صخره تکان میخورد. سنگ نبود. لاکپشت بسیار بزرگی بود که از جایش تکان خورد و شناکنان از صخره دور شد. تا به آن لحظه لاکپشتی به این بزرگی ندیده بودم. ماهیهای رنگی بسیار در کنارش رفت و آمد میکردند و هر از گاهی بوسهای به او میزدند.
مقصد بعدی تنگه دیگری شبیه به یک پل بود. صداهای عجیبی را میشنیدم. روی زمین که نشستم متوجه شدم ساحل مرجانی نزدیک این پل کوچک آبی و کرمی، درست از دل سنگهای سیاه صدای نفس کشیدن دریا میآید. یک «هوووی» بلند هر چند ثانیه یک بار شنیده میشد.
انگار که راه بازدم جزیره از اینجاست. درست در کنارش صدفهای فسیلی بین سنگها سالیان سال است که جا خوش کرده اند. دلم میخواست ساعتها آنجا مینشستم و همراه با این صدا نفس میکشیدم یک دم و بازدم طبیعی. پیش خودم گفتم اگر هندیها این جزیره را داشتند اولین کاری که میکردند مراقبه و اصلاح نفس کشیدن در همین نقطه از جزیره است!
ساحل صدفی. تصورش را هم نمیکردم در کنار یک ساحل تا این حد صدف وجود داشته باشد از صدفهای بهم چسبیده تا فسیلهای صدفی که داخل صخرههای مرجانی به وفور قابل دیدن بود. خرچنگهای زنده کوچک و بزرگ و صدفهایی که هنوز موجودات لزج درونش تکان میخوردند و به سرعت سمت آب میدویدند.
از ساحل صدفی به سمت روستای هندورابی رفتیم در بین راه دو بنای قدیمی توجهم را جلب کرد. دو برکه یا آب انبار قدیمی که بیشتر از ۶۰ سال سن دارند. این دو بنا را برای استفاده از آب باران ساخته اند. زمانی بود که مردم روستا از آب جمع آوری شده آن تغذیه میکردند. آب را به درون کوزهای ریخته، سرش پارچهای تور مانند میبستند تا فیلتر شود.
ورودی این برکهها را پوشانده اند تا حیوانات جزیره داخل آنها نیفتند. این برکهها هنوز سرحال و پر آب هستند هر چند که اهالی روستا از آب آشامیدنی تصفیه شده استفاده میکنند.
در کنار برکهها سنگهای کوچک ایستاده زیادی وجود دارد. این سنگها به نشانه وجود قبر در زمین بوده، یک سنگ برای یک نفر یا یک دورچین از سنگهای متعدد که نشان دهند قبر فرد مهمترین است. سنگ قبرهای جزیره بیش از دو هزار مورد در سه محوطه قبرستان است.
قبرستان دیگر نزدیک به قلعهای است که از سالها پیش در جزیره کاربرد داشته و الان تنها تلی از سنگ و خاک باقی مانده است. با این حال میتوان فهمید این قلعه چاه و برجکی داشته است. به بالای تل سنگ و خاک که رفتم میتوانستم دور تا دور جزیره را ببینم. آقای هندورابی زاده که مسئول محیط زیست جزیره است نشانم داد که در دور دست بقایایی از دو روستای دیگر هندورابی به نام الدورات و الصرا وجود دارد.
میگوید داستان بدون منبعی هست که میگوید مردم این دو روستا با هم سر جنگ داشتند و یکدیگر را از بین بردند قدرتمندترینشان روستای هندورابی بوده که هنوز هم هست. اهالی دو روستا از جزیره رفتند و از سنگهای باقی مانده خانههای دیگری در جزیره ساخته شد.
در همین جا کنار قلعه هم سنگ قبرهای زیادی روی زمین قابل مشاهده است. برخی از آنها یک نشانه خاص دارند. محمد هندورابی زاده میگوید که به این سنگها ۵ انگشتی میگویند. چون حجاری مختصری روی آن به شکل ۵ انگشت انجام شده است. او نمیداند معنی آن چیست. تعدادی از سنگ قبرها بزرگ هستند و شبیه به آرامگاهی ایجاد شده اند و دورتادور قبر قرار گرفته اند.
هندورابی زاده از اینکه به مرور زمان به سختی میتواند سنگهای ۵ انگشتی را پیدا کند ناراحت است و میگوید که این سنگها در حال از بین رفتن هستند و من نمیدانم چه کار باید کنم ضمن اینکه دیگر پیدا کردم سنگهای ۶ انگشتی از این هم سختتر شده است.
او به یاد میآورد که پدرش میگفته تعدادی از افرادی که اینجا به خاک سپرده شدهاند جزو پرتغالیهایی بودهاند که زمانی جزیره را اشغال کرده بوده و همین جا از دنیا رفته اند اما نمیداند کدام قبر متعلق به آنهاست.
از قبرستان به سمت چادرهای سفید رنگی میروم که از ده سال پیش تا به حال در جزیره مانده است چادرهای برزنتی محکمی که هیچ باد و باران و طوفانی حتی شرجی هوا آن را از بین نبرده است و همچنان پابرجا هستند این چادرها به چادرهای ایتالیایی مشهورند بخش خصوصی همان زمان که این جزیره برای فعالیتهای گردشگری شروع به کار کرد، این تجهیزات را به جزیره آورد و روزانه تورهایی با ظرفیت ۲۰۰ نفر برگزار میکرد.
داخل چادرها امکاناتی مانند چوب تختها، سرویسهای بهداشتی و حمام تعبیه شده است. ده چادر ایتالیایی با جانمایی مناسب کنار ساحل قرار دارند که ۵ چادر دارای استخر است. بخش خصوصی تا پایان سال فرصت داشت تا تکلیف این چادرها را مشخص کند.
چون از یک سالی به بعد مشکلاتی در قرارداد پیدا کرد که نتوانست این تورها را اجرا کند. با این وجود هنوز خودروهای کاروان و موتورهای چهارچرخ آنها در جزیره باقی مانده است. از این میان ۲۰ چادر عربی هم در نزدیکی این چادرها ایجاد شده که آنها هم زمانی میزبان گردشگران بودند هنوز چادر رستوران بعد از سالها سرجایش مانده است به این امید که گردشگری هندورابی دوباره جان بگیرد.
نظر شما